گزدون
| |||||||||||||||||
|
شهيد سيدمجتبي نواب صفوي در سال 1303ش در خاني آباد تهران به دنيا آمد و پس از اتمام دروس ابتدايي، به آبادان سفر کرد. مدتي بعد برخورد شديدي از سوي يكي از متخصصين انگليسي شركت نفت با يكي از كارگران صورت گرفت كه به دنبال آن، نواب كارگران را به اعتراض و اجراي قصاص دعوت كرد. با دخالت پليس و نيروهاي نظامي، اعتراضات سركوب شد. نواب نيز فرار كرده و شبانه به وسيله قايق از آبادان به سوي بصره و سپس نجف روانه شد. پس از ورود به نجف اشرف، بدون کوچکترین درنگی به فراگیری مقدمات پرداخت و در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزيد و از همان روزهای نخست، دوستي و رابطه نزديكي با علامه اميني ـ كه در يكي از حجرههاي فوقاني مدرسه، كتابخانهاي تأسيس كرده و در حال تأليف اثر مشهور خود ـ الغدير ـ بود، برقرار كرد. همچنین برای امرار معاش به ساخت و فروش عطر روی آورد. او در آنجا تحصیلات دینی خود را ادامه داد وي پس از چهار سال اقامت در نجف به دستور آيت اللَّه سيدابوالحسن اصفهاني جهت مبارزه با کجروي هاي کسروي به ايران آمد و با تشکيل "جمعيت فداييان اسلام" به مبارزه با بدخواهان و بدانديشان پرداخت. ترور وابستگان استعماري مانند احمد کسروي، عبدالحسين هژير، علي رزمآرا و حسين علاء از جمله فعاليتهاي سياسي اين جمعيت ميباشد. شهيد نواب صفوي همچنين با حکومت دکتر مصدق به خاطر عدم عمل به احکام اسلامي به مخالفت برخاست و به همين جهت در ايام نخست وزيري مصدّق، دستگير و به زندان افتاد و تا سقوط حکومت مصدق در زندان بود. سرانجام اين مجاهد خستگيناپذير به همراه سه تن از همرزمانش به نامهاي خليل طهماسبي، مظفر علي ذوالقدر و سيدمحمد واحدي در بيدادگاه رژيم پهلوي محکوم و در صبحگاه 27 دي 1334 شمسي تيرباران شده و به خيل شهدا پيوستند. بدين ترتيب پرونده ده سال فعاليت سياسي و اجتماعي جمعيت فداييان اسلام بسته شد و جنايت ديگري در پرونده سياه خاندان پهلوي ثبت گرديد.
زندگينامه سيد مجتبي میرلوحی تهراني معروف به نواب صفوي، در سال 1303 شمسي در خانواده اي روحاني و اصيل در خانه محقري در خاني آباد تهران قدم به عرصه ي وجود گذاشت. شهيد از طرف مادر به سادات دُرچه اصفهان منتسب و از طرف پدر ميرلوحي است. شهيد عنوان نواب صفوي را از خاندان مادر به ارث برده است.
پدرش سيدجواد ميرلوحي به دنبال صدور قانون «لباسهای متحدالشكل» ـ 1314 ش. ـ لباس روحانيت از تن بيرون كرد و به عنوان وكيل دعاوي دادگستري مشغول به خدمت شد، اما پس از چندي در پي يك مشاجره سخت، سيلي محكمي به صورت علياكبر داور وزير عدليه وقت زد كه نتيجه آن گذران محكوميت سه ساله در زندان بود. او چندي پس از گذراندن دوره محكوميت و آزادي از زندان دارفاني را وداع گفت. طي اين سه سال سيدمحمود نواب ميرلوحي، از بستگان نزديك سيدمجتبي، عهدهدار سرپرستي وي بود. سيدمجتبي در 7 سالگي وارد دبستان حكيم نظامي شد و سپس در مدرسه صنعتي آلمانيها به تحصيل ادامه داد.
او همزمان در يكي از مساجد خانيآباد نو به فراگيري دروس ديني نيز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از كشور به فعاليتهاي سياسي روي آورد. سخنراني وي عليه دولت قوامالسلطنه در 17 آذر 1321 در حالي كه 18 سال بيش نداشت اولين مبارزه وي عليه حكومت پهلوي محسوب ميشد. در پي اين سخنراني و تهييج دانشآموزان ديگر مدارس و همراهي عدهاي از مردم ناراضي، تظاهراتي در مقابل مجلس شوراي ملي عليه قوام برگزار شد كه با مداخله و تيراندازي پليس، دو نفر شهيد شدند. اين حادثه اثر عميقي در شخصيت سيدمجتبي گذاشت و او را در راه مبارزه با حكومت پهلوي مصممتر ساخت. اعدام کسروي مرتد و اعلام موجوديت فداييان اسلام بعد از شهريور 1320 و فراگير شدن جنگ جهاني دوم، ايران نيز گرفتار شرايط دشواري شد، از يک طرف مورد تجاوز متفقين قرار گرفت، و از طرف ديگر سود جوياني قلم به مزد و اجير، از آزادي سوء استفاده مي کردند و از طريق ترويج فرهنگ غربي به جان مسلمانان افتاده بودند و درصدد بودند تا آنچه رضاخان از طريق زور قلدري نتوانسته بود انجام دهد، از طريق قلم و نگارش با مخدوش نمودن تاريخ اسلام انجام دهند. «احمد کسروي» از جمله افرادي بود که خط معارض و مهاجم عليه اسلام تشيع را دنبال مي کرد. او نه تنها در کتاب «شيعي گري» به روحانيت، مقدسات اسلامي، پيشوايان مذهب تشيع و امامان بحق و معصوم عليهم السلام حمله مي کرد، بلکه در کتاب هاي صوفي گري، بهاييگري، مادي گري و حتي تاريخ مشروطيت، مقدسات ديني و روحانيت را مورد حمله قرار داد. همان طور که بیان شد، نواب با کتاب هاي کسروي در نجف آشنا شد و موجي از احساسات مذهبي و ديني وجودش را فرا گرفت. کتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست. برخی از مراجع نجف حکم به مهدور الدم بودن نويسنده ي کتاب ها دادند. از اين رو به ايران بازگشت تا كسروي را از آن كار بازدارد. وي پس از چند جلسه بحث و گفتگو با كسروي، وي را عنصري بيدين يافت. در مرحله بعد به كمك حاج سراج انصاري، شيخ قاسم اسلامي، شيخ مهدي شريعتمداري و جمع ديگري از فضلا و نويسندگان تهران «جمعيت مبارزه با بيديني» را تشكيل داد. اما اين جمعيت عليرغم تماسها و مذاكرات متعدد نتوانست كسروي را از دينستيزي و اغفال جوانان بازدارد. به همين دليل نواب صفوي پس از آنكه در آخرين ملاقات خود با كسروي، توسط او و گروه مسلح همراهش تهديد شد، مصمم گرديد وي را از ميان بردارد. بدين منظور با تهيه پول از دو نفر از روحانيون ـ سيد اسدالله مدني و آقا شيخ محمدحسن طالقاني ـ كسروي را در 23 ارديبهشت 1324 در ميدان حشمتيه تهران ترور كرد، اما كسروي جان سالم به در برد و نواب دستگير و زنداني گرديد. وي چندي بعد به درخواست علماي ايران و نجف پس از دو ماه، با قيد كفالت آزاد گرديد. بعد از آزادي از زندان، موجوديت فداييان اسلام را طي يک اعلاميه ي رسمي با جمله ي هوالعزيز و تيتر «دين و انتقام» اعلام کرد. در اين اعلاميه برادري، استقامت و اتحاد را خط كلي جنبش فدائيان اسلام؛ رسيدن به حاكميت اسلام و قرآن را هدف اصلي جنبش؛ و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلي مبارزه معرفي كرد. نواب صفوي به تدريج با جاذبه ي خود، جواناني چون شهيد سيد حسين امامي را جذب نمود و امامي در 20 اسفند 1324، بر کسروي يورش برد و او را زير ضربات اسلحه ي سرد و گرم قرار داد و چون فرشته ي قهر جانش را گرفت. فداييان اسلام و مجريان حکم الهي دستگير شدند و خبر اعدام انقلابي کسروي در همه جا منتشر شد و مردم مسلمان را غرق در شادي و سرور نمود. نواب صفوی در حال گفتگو با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی
متعاقب آن، نواب مخفيانه تهران را به قصد نجف ترك كرد. در آنجا از مراجع و علما خواست تا براي آزادي قاتلان كسروي بكوشند كه بر اثر تلاشهاي وي، آنان نيز پس از مدتي از زندان آزاد شدند. نواب چندي بعد به تهران بازگشت و روابط نزديكي با آيتالله سيد ابوالقاسم كاشاني، كه به تازگي از تبعيد بازگشته بود، برقرار ساخت. بعد از سال 1327، که جنبش ملي شدن صنعت نفت به اوج خود رسيد و فعاليت گروه هاي مخالف رژيم علني شد و اقليت موجود در مجلس مانع تصويب قرار داد «گس گلشاييان» گرديد، رژيم استبدادي شاه براي اين که حتي اقليت مخالفي نيز وارد مجلس نشود، توسط «هژير» دست به تقلب در انتخابات زد و به بهانه ي ترور شاه و دست داشتن آيت الله کاشاني در اين ترور، ايشان را بازداشت و به لبنان تبعيد کرد.
نواب صفوي در 27 خرداد 1327 باني تظاهرات عظيمي عليه دولت عبدالحسين هژير بود. اين تظاهرات به فاصله 4 روز پس از به قدرت رسيدن هژير به وقوع پيوست. تظاهركنندگان نمايندگاني را كه به هژير رأي داده بودند، مذمت كردند و خواستار عزل او شدند. در 14 آبان 1328، عبدالحسين هژير، كه نقش اصلي در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي داشت، توسط فدائيان اسلام به قتل رسيد. فداييان اسلام «هژير» را اعدام انقلابي کردند و با نامزد نمودن آيت الله کاشاني و مصدق، گروه اقليت دوباره به مجلس راه يافت. با وجود اين که نواب ميانه ي خوبي با ملي گراها نداشت، اما با توجه به رهبريت آيت الله کاشاني و به منظور وحدت مبارزات اسلامي و ملي، از همگامي و همراهي با آن ها دريغ نورزيد. رژيم كه يكي از مهرههاي اصليش را از دست داده بود و خود را در مقابل عمليات فدائيان اسلام به شدت آسيبپذير ميديد، ناگزير عقبنشيني كرد و انتخابات دوره شانزدهم را در فضاي نسبتاً آزاد تجديد كرد كه در آن آيتالله كاشاني به عنوان نماينده مردم تهران انتخاب شد و او پس از چندين ماه تبعيد در لبنان به وطن بازگشت. در ارديبهشت ماه 1329 جنازة رضاشاه به ايران منتقل شد. قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پيگير نواب صفوي و ديگر يارانش، رژيم ناگزير منصرف شد و جد را در شهر ري دفن كرد. در تير 1329 سپهبد علي رزمآرا به نخستوزيري رسيد. هدف از انتصاب او نايده گرفتن جنبش ملي شدن صنعت نفت و به تصويب رساندن لايحه «گس ـ گلشائيان» بود. اين لايحه از طرف كميسيون نفت مجلس شوراي ملي رد شد و آيتالله كاشاني نيز طي بيانيهاي بر ضرورت ملي شدن صنعت نفت تأكيد كرد، اما رزمآرا و اكثريت نمايندگان مجلس همچنان در برابر تصويب ملي شدن صنعت نفت مقاومت ميكردند. اعدام انقلابي رزم آرا رزم آرا نخست وزير رژيم پهلوي و دست نشانده ي انگلستان، با ملي شدن صنعت نفت به شدت مخالفت مي کرد و مي گفت که ملت ايران توانايي و لياقت اداره ي اين صنعت عظيم را ندارد و به عناوين مختلف در تصويب اين قانون در مجلس شوراي ملي کارشکني مي کرد. در روز 16 اسفند 1329 زماني که اتومبيل رزم آرا جلوي مسجد امام (شاه سابق) توقف کرد و نخست وزير جهت شرکت در ختم آيت الله فيض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خليل طهماسبي بي درنگ از پشت سر با شليلک سه گلوله او را از پاي درآورد و خود نيز توسط مأموران دستگير شد. او در بازجويي مي گويد: من نمي گويم سمندر باش يا پروانه باش چون به فکر سوختن افتاده اي مردانه باش بلي من طهماسبي هستم و باکي از کشته شدن ندارم، براي اين که خداي متعال مي فرمايد: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(1) پس شما اين را مسلم بدانيد کسي که شخصيتي را تشخيص داد خائن به دين و مملکت است ترس از کشته شدن ندارد. آن ها زنده اند. ما معتقد به اين حقايق هستيم.» متعاقب آن، رژيم شاه و اكثريت مجلس كه به شدت مرعوب شده بودند چارهاي جز عقبنشيني در برابر خواست اكثريت مردم نيافتند. از اين رو مجلس شوراي ملي، پس از ماه ها كشمكش سرانجام لايحه ملي شدن صنعت نفت را در كمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصويب نمود. نامهای که شهید نواب صفوی برای رییس زندانش نوشت! آيت الله کاشاني در مصاحبه اي در رابطه با قتل رزم آرا چنين اظهار نظر کرد: «اين عمل (هلاکت رزم آرا) به نفع ملت ايران بود و آن گلوله و ضربه عاليترين و مفيدترين ضربه اي بود که به پيکر استعمار و دشمنان ملت ايران وارد آمد» و در مصاحبه اي ديگر اظهار مي دارد: «... نخست وزير مقتول در زمان حيات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سياست استعماري انگلستان به شدت حمايت مي کرد. چون عموم طبقات مردم ايران با تصميم قطعي و خلل ناپذيري براي کوتاه کردن دست طمع سياست استعماري نفت جنوب قيام کرده بودند، پافشاري رزم آرا براي مقاوت در مقابل افکار عمومي ملت ايران و حمايت از شرکت نفت باعث خشم شديد و عمومي مردم ايران گرديد و جواني غيور، وطن پرست و متدين از ميان مردم ايران برخاست و نخست وزير بيگانه پرست را به جزاي اعمال خود رسانيد...(3) در مرداد 1331، ماده ي واحدي به تصويب مجلس رسيد که چون خيانت حاجي علي رزم آرا بر ملت ايران ثابت گرديده، هر گاه قاتل او استاد خليل طهماسبي باشد به موجب اين قانون مورد عفو قرار مي گيرد. بدين ترتيب در 23 آبان همان سال، طهماسبي پس از دو سال و اندي از زندان آزاد گرديد.(4) آيت الله کاشاني در پي آزادي شهيد طهماسبي او را به عنوان «شمشير برّان اسلام» و «مجري اراده و افکار ملت ايران» مورد ستايش قرار داد.(5)
نواب صفوی در جریان سفر تابستان ۱۳۳۲ به مصر با ژنرال محمد نجیب و سرهنگ جمال عبدالناصر؛ رهبران نظامی مصر دیدار کرد
نواب در ادامه سفر خاورميانهاي خود پس از لبنان به دعوت اخوانالمسلمين مصر رهسپار قاهره شد. اين دوره مصادف با كودتاي ژنرال محمد نجيب و بركناري ملك فاروق، پادشاه مصر بود. وي در دانشگاه الازهر سخنراني كرد كه با استقبال هزاران تن از حاضران مواجه گرديد، و اندكي بعد «جمعيت اخوانالمسلمين» به توسط دولت مصر غيرقانوني اعلام شد. نواب صفوي پس از اطلاع، در تلگرافي كه از ايران به قاهره مخابره نمود، مراتب نگراني خود و عموم مسلمانان را از اقدام دولت مصر اعلام كرد و خواستار تجديدنظر فوري آن دولت نسبت به اخوانالمسلمين گرديد. پايان کار فداييان اسلام فداييان اسلام از راه تشکيل جلسات تفسير قرآن و اسلام شناسي بر اساس مکتب تشيع، به فعاليت خود ادامه مي دادند و پرچم سبز و سفيد خود را با کلمات زيباي «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله» آراسته بودند. در اول آذر 1334، نواب و خليل طهماسبي و عبدالحسين واحدي و جمعي ديگر از فداييان اسلام دستگير شدند و در يک محاکمه ي فرمايشي نواب، سيد محمد واحدي و مظفر ذوالقدر محکوم به اعدام و همگي در حالي که اذان مي گفتند، تيرباران شدند. جمعيت فداييان اسلام و بخصوص رهبر آن، نواب صفوي و معاون او سيد عبدالحسين واحدي در تقويت و روي کار آمدن جبهه ي ملي و تصويب ملي شدن صنعت نفت ايران و انتخاب اعضاي جبهه ي ملي به نمايندگي مجلس بازگشت آيت الله کاشاني از تبعيد، نقش اساسي داشتند و اگر قيام مسلحانه ي آن ها نمي بود و رژيم پهلوي از اين جمعيت حساب نمي برد، هيچ يک از موارد ياد شده عملي نمي شد. آثار شهید نواب صفوی كتاب «جامعه و حكومت اسلامي» از آثار نواب صفوي است. نامه ي شهيد نواب صفوي به دکتر مصدق(6) شهيد قبل از کودتاي 28 مرداد 1332، در نامه اي به دکتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر و به وي جهت اجراي احکام الهي هشدار مي دهد. «هو العزيز آقاي دکتر محمد مصدق نخست وزير پس از سلام، شما و مملکت در سخت ترين سراشيب سقوط قرار گرفته ايد. چنانچه احساس کرده و معتقد شده باشيد که نجات بخش شما مملکت، اجراي برنامه ي مقدس پيغمبر اکرم ص مي باشد و پس از تمام جريانات گذشته آماده ي اجراي احکام مقدس اسلام باشيد، قول مي دهم که شما و مملکت را به ياري خداي توانا و به برکت اجراي احکام و تعاليم عاليه ي اسلام از هر بدبختي و سقوط و فسادي حفظ نموده، به منتهاي عزت و سعادت معنوي و اقتصادي برسانم.» 8 شوال المکرم ه.ق 1372 30 خرداد ماه ه.ق 1332 .
شهيد نواب صفوی از زبان همسرش خانم «نيرالسادات احتشام رضوي» چنين مي گويد: «... خدا رحمت کند، مادرش مي فرمود: نواب يک استعداد خاصي داشت... اين قدر استعدادش فوق العاده بود که سالي دو کلاس مي خواند. بعد از اين که دوران ابتدايي تمام مي شود در دبيرستان صنعتي «ايران – آلمان» شروع به درس خواندن مي کند... و در همان دوران تحصيل به نفع اسلام و عليه پهلوي مبارزه مي کند. او يک حالت مبارزه و يک روح با شهامتي داشت که عجيب بود. در همان زمان، مجلس قانوني را تصويب مي کند که نواب مخالفت مي کند و 1500 و 1600 نفر از دانش آموزان را جمع مي کند و تظاهراتي را جلوي مجلس راه مي اندازد که رژيم را وا مي دارد تا درخواست فوق را بپذيرد. اما نواب و همراهانش پذيرش زباني را کافي ندانسته، درخواست پذيرش مکتوب موضوع را مي کنند. لکن عوامل رژيم به جاي پاسخ مثبت اقدام به تيراندازي مي کنند که در نتيجه يک نفر به شهادت مي رسد... بعد از اين که ديپلم مي گيرد به آبادان مي رود وارد شرکت نفت مي شود. آن جا که کار مي کنند يکي از متخصصين انگليسي به يکي از کارگرها سيلي مي زند. آقاي نواب بسيار برانگيخته مي شود و مي گويد: واي بر شما که يک کارگر ايراني را يک انگليسي بزند و همه سکوت کنند، در حالي که آنان در کشور ما هستند و از منافع ما استفاده مي کنند، و يک عده کارگر را عليه آنان جمع مي کند. آن متخصص انگليسي مي آيد و عذر خواهي مي کند، ولي شهيد نواب مي گويد، نه خير بايد قصاص بشود، که اين امر منجر به شورش مي گردد. آن گاه تصميم مي گيرند نواب را از بين ببرند که دوستان نواب او را مخفيانه از بصره به عراق مي فرستند. غسل شهادت سحرگاه يكشنبه 27 ديماه سال 1334 اعضاي فداييان اسلام را از لشگر يك پياده به محل لشگر دو زرهي بردند. در وسط سالن پادگان وسايل شخصي آنان بر زمين ريخته بود, نواب جلو رفت عمامه و عبايش را برداشت, و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همين لباس شهيد ميشوم.» رهبر فداييان براي آخرين مرتبه يارانش را در آغوش گرفت. ثانيه تلخ خداحافظي براي او به شوق ديدار در بهشت سخت نبود. آنان صبور و استوار به سلولهاي انفرادي خود رفتند. نزديك صبح جوخة اعدام در كنار ميدان بزرگ پادگان به خط ايستادند, نواب و يارانش از سلول بيرون آمدند. ناگهان سيد محمد واحدي فرياد زد: «الله اكبر, الله اكبر» به اشاره سرهنگ اللهياري پاسباني دست بر دهان سيد محمد گذاشت. زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند. سرهنگ پرسيد: «اگر خواسته اي داريد بگوييد؟» سيد تقاضاي آب براي غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم. اما مهم نيست. خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به شهادت بيشتر ميشود. رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شويد, زودتر غسل شهادت كنيد, امشب جده ام فاطمه زهرا (س) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ايستاد. افسران و درجه داران با ناباوري به آنان نگاه ميكردند. دستان به قنوت رفته اش حريم آسمان مناجات بود. نامه ي شهيد به فرزند خويش شهيد در فروردين 1334، خطاب به فرزندش مهدي، اين نامه را مي نويسد: «فرزندم مهدي عزيز: صفحه ي دلت بايد آيينه اي باشد که حقايق قرآني در آن منعکس گرديده و از آن به قلوب ديگران رسيده، محيط شما و اجتماع دور و نزديک شما را منور کند. اين قرآن و آن صفحه ي دل پاک شما. سلامي براي هميشه از دلم برايت، و محبت خدا و محمد و آلش هميشه در دلت.»
نواب صفوی در حال اذان گفتن، دقایقی قبل از اجرای حکم اعدام
ماجرای نبش قبر شهید نواب صفوی پیکر شهید نواب صفوی ابتدا در روستای مسگرآباد (واقع در شرق تهران) تدفین شد اما بعداً با اجازه مرحوم آیتالله مرعشی نجفی و با اقامه مجدد نماز میت توسط این مرجع عالیقدر، به قم منتقل و در قبرستان وادیالسلام این شهر خاکسپاری شد.14
شهید نواب از نگاه دیگران مقام معظم رهبری: [نواب صفوی] اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی را در من به وجود آورد و هیچ شكی ندارم كه اولین آتش را در دل ما نواب روشن كرد.7 آیة الله خامنهای رهبر ایران نیز در دستنوشتهای بروی عکس نواب صفوی در وصف او نوشت «سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما». وی همچنین نواب صفوی را نویسنده کتابی به نام راهنمایی حقایق به عنوان اولین کسی یاد میکند که در قالب این کتاب قانون اساسی حکومت اسلامی را نوشت. علامه امینی: نواب ذخیره خدا برای جهان تشیع است.7 یوسف حنا(مسیحی لبنانی مسلمان شده به دست شهید نواب):«او(نواب) جسم نحیفی داشت اما روح بزرگی در این جسم نحیف حكومت می كرد كه گویی می خواست تمام دنیا را در میان وح خودش ودر میان پنجه های پر قدرت خودش هضم كند»
--- پي نوشت ها *** منابع: 1. موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي. نظرات شما عزیزان: برچسبها: [ شنبه 27 دی 1393برچسب:شهید نواب صفوی,آبادان,مدرسه قوام,احمد کسروی,فداییان اسلام,رزم آرا,دکتر مصدق, ] [ 11:18 ] [ عزت اله محسنی پور ]
|
فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 | |||||||||||||||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |