گزدون
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
روش شناسی انقلاب های رنگی در سالهاي اخير تعاريف و تعابير جديدي، تحت تاثير تحولات سیاسی و تغییرات در ساختار روابط بین الملل به ويژه پس از دوران جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروي به وقوع پيوسته و وارد ادبيات سياسي شده است. انقلاب رنگي یا مخملي(velvet revolution) از جمله مهمترين آنهاست. انقلاب رنگی یا انقلاب مخملی نوعی دگرگونی بدون خونریزی و یا برانداری به روش غیر خشنونت آمیز( براندازی نرم) است. نکتهاي که توجه مضاعف به این موضوع را فراهم ساخته است، مربوط به تلاشي است که براي تبديل آن به الگوي تغيير ساختار سياسي در کشورهاي در حال گذار، مخالف و معارض توسط غرب به ویژه آمریکا صورت مي گيرد. در نظام بينالملل کشورهايي هستند که پس از چند دهه تجربه تحولات سياسي خاص، در حال تغيير و ورود به شرايط سياسي جديدي هستند. تحقق انقلابهاي رنگي در اين کشورها ميتواند تحول سياسي در اين جوامع را در مسيري خاص که عمدتاً مبتني بر ارزشهاي ليبرال و نظامهاي دمکراسي غربي است هدايت کند. اين نوشتار بعنوان مقدمه ای در تبیین انقلابهاي رنگي، سعي دارد تا این پديده را به لحاظ مفهومي، ويژگي، ابعاد و روش، معرفی نموده، همچنین براي تبين مصداقي بحث، نحوه وقوع اين انقلاب را در برخي کشورها و کاربرد مدل را در ایران تشريح نمايد. مقدمه: « انقلاب هاي مخملي» يا « انقلاب هاي رنگي» از شيوه هاي براندازي نرم است كه نوعي دگرگوني و جابجايي قدرت همراه به مبارزه منفي و نافرماني مدني را شامل ميشود.. انقلاب هاي رنگي و مخملي در جوامع پسا كمونيستي در اروپاي مركزي، شرقي و آسياي مركزي اتفاق افتاد. که آن را برای نخستین بار «واسلاو هاول» رئیس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود، بر سر زبانها انداخته، به نحوي که بخش عمدهاي از تحولات سياسي سالهاي اخير در حوزه شوروي سابق و از جمله در آسياي مرکزي و قفقاز را تحت تاثیر خود قرار داده است. این تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» در دوره ۶ هفتهای ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ در چکسلواکی آغاز میشود و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیرهای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰) ، گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین(۲۰۰۴) و قرقیزستان(۲۰۰۵) ادامه مییابد. در چارچوب همين مفاهيم و آثار و پيامدهاي آن مورد توجه و بررسي قرار گرفت. ضمن آنكه تاكنون تلاش براي انقلاب رنگي در ايران، لبنان و ونزوئلا با شكست مواجه شده است. انقلابهاي رنگين و مخملين جنگ و مبارزه نوین و بدون خشنونت است كه در راستاي راهبرد جهاني امريكا براي پر كردن خلاء قدرت شوراي سابق در اروپاي مركزي و شرقي آسيا مركزي و قفقاز و از ميان برداشتن موانع هژموني امريكا عملياتي گرديد به طور كلي اهداف امريكا از ساماندهي انقلاب هاي رنگين در كشورهاي هدف را در چارچوب حوزههاي زير ميتوان بررسي كرد:
ویژگیهای مشترک انقلاب های رنگین: نوع دگرگونی و تغییر ساختارهای سیاسی که از آن با نام انقلابهای رنگین یاد میشود، واجد ویژگیهای مشترک در علل و شکل تحول میباشد. این ویژگی ها عبارت است: 1- همگی آنها (به جز قرقیزستان( بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند. 2- تمامی این تحرکات با شعارهایی مبتنی بر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم انجام گرفتند. 3- ثقل زمانی در انجام انقلاب های رنگین انتخابات میباشد بدین صورت که با اعلام تقلب در انتخابات از سوی مخالفان دو هدف عمده؛ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، با ناظرین بین المللی پیگیری میشود. روش ها ی انقلاب های رنگین: در انقلاب های رنگین چهار نوع روش عمده اعتراضی مورد توجه شورشگران قرار میگیرد: 1- اعتراضات خیابانی بدون خشونت (به صورت روزانه و مستمر و با پوشش گسترده رسانهای) 2- اغتشاشات عمومی همراه با خشونت کنترل شده (به صورت شبانه روزی و بدون پوشش خبری) اینگونه اغتشاشات به منظور افزایش فشار به افکار عمومی و دولت مستقیم صورت میگیرد تا محیط شورش را هیجانی کرده و عقلانیت تصمیمگیری را به حداقل خود برساند. 3- اعتصابات قشری گسترده (کارگری، کارمندی و ... ) 4- تحصن عمومی و بلند مدت با پوشش گسترده رسانهای (بویژه در مجاورت مراکز حساس و حیاتی پایتخت) همچنین در انقلاب های رنگی روش های اقدام را می توان به شرح زیر برشماری کرد:
2. ساماندهی شده آشوبهای غیر متمرکز به صورت غافلگیرانه به منظور القای عدم امنیت روانی.
5. حیطهبندی و منعطف نمودن فعالیت ها در اختیار یک مسئول مخفی (رازداری بیش از حد در داخل جنبش) 6. جمعآوری عناصر مخالف و معارض نظام سیاسی موجود از سایر نقاط کشور در پایتخت. 7. وجود عناصر نفوذی در نهادهای انتظامی- امنیتی به منظور تبادل اطلاعات جهت تصمیمگیری و خنثی سازی و تاثیر گذاری بر اقدامات آنها.
بنیاد سوروس (Soros Foundation)، با نام اصلی بنیاد جامعه باز (Open Society Institute OSI) متعلق به جورج سوروس است. هدف این موسسه، آن طور که خود عنوان میکند ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای جامعه باز است. خود مؤسسه و رسانههای غربی فعالیت بنیاد مذکور را از کمک انساندوستانه گرفته تا بهداشت عمومی و رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی عنوان میکنند، ولی عدهای به خاطر دست داشتن این مؤسسه در انقلابهای رنگی، هدف این مؤسسه را براندازی نرم و خاموش کشورهای مختلف میدانند. سوروس در بیش از ۳۰ کشور جهان از جمله جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، روسیه، گرجستان، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی دارای نمایندگیهای فعال است. بنیاد سوروس با فعال کردن مراکز مطالعاتی در کشورهای مختلف و سپس با ارزیابی مخالفان دولت مرکزی و حمایت از مطبوعات مخالف دولت، زمینه را برای انقلابی آرام و به شکست کشاندن دولت و یا حکومت فراهم مینمودهاست. عمدهترین فعالیت این بنیاد در حوزه کشورهای آسیای میانه و قفقاز است. بنیاد سوروس در انقلاب مخملی (Rose Revolution) گرجستان، نقش مهمی را ایفا کرد. در گرجستان با صرف ۲۰ میلیون دلار به حمایت از مخالفین شوارد نادزه (Shevardnadze) برخاست. همچنین، افزایش مخالفت از طریق رسانهها، در تاجیکستان نیز توسط بنیاد سوروس علیه نظام حاکم دنبال میشود؛ به گونهای که رئیس جمهور تاجیکستان با اظهار نگرانی از فعالیتهای این بنیاد در این کشور تصریح نمود: روزنامههای «روزنو»، «ارورود» «اودامو اولام» و برخی رادیوهای خصوصی از سوی بنیاد سوروس حمایت مالی شده و هدف اصلی آنها فرسوده کردن حکومت تاجیکستان است. نظريه پرداز اصلي انقلاب رنگی و یا تغییر به روش غیر خشنونت، آقاي جين شارپ (Gene Sharp)، دكتر فلسفه و استاد علوم سياسي چندين دانشگاه امريكا و عضو ارشد انديشكده آلبرت اينشتين مي باشد كه از اواسط قرن بيستم نظريه خود را تبيين و بسط داد و معروف ترين كتاب وي تحت عنوان «از ديكتاتوري تا دموكراسي From Dictatorship to Democracy ) است. اين كتاب كه خلاصه اي از مباني نظري و بيشتر با رويكردي عملي، آموزه هاي كودتاي نرم را بيان مي كند توسط موسسه آلبرت اينشتين به منظور استفاده « مبارزان راه دموكراسي» در رژيم هاي به زعم آنها ديكتاتوري، به زبان هاي مختلف از جمله در سال های اخیر به زبان فارسي ترجمه شده است. اين كتاب حدود 70 صفحه و شامل 10 فصل و يك پيوست مي باشد. در پيوست كتاب، 198 اقدام عملي پيشنهادي براي سرنگوني يك نظام سیاسی(به زعم نویسنده، سرنگونی یک دیکتاتور) به روش براندازی نرم، شماره گذاري شده است. جداول زیر مهم ترین محورها و اقدامات پیشنهادی را شامل می شود:
انقلاب هاي مخملین در كشورهاي مدل: الف) انقلاب گل رز گرجستان با فروپاشي شوروی سابق و نفوذ آمريكا و ناتو به حلقه اول اروپاي شرقي سپر دفاعي هارتلند، توسعه در حلقه دوم (آسيا مركزي و قفقاز) در دستور كار آمريكا قرار گرفت و در اين ميان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزديك روسيه در اولويت قرار گرفت. بر اين اساس ايالات متحده امريكا و متحدان اروپايي آن از طريق بنياد سوروس و موسسات به ظاهر غير دولتي با ساماندهي انقلاب رنگي، گسترش ناتو به حيات خلوت روسيه در قفقاز را زمينه سازي نمودند. در انتخابات پارلماني نوامبر 2003 در گرجستان ائتلاف براي گرجستان نو به رهبري ادوار شوارد نادزه از يك سو و ائتلاف تروئيكاي گرجستان شامل ميخائيل ساكاشويلي زوراب ژواينا (رئيس قبلي پارلمان گرجستان) و نينو يورجا نادزه (رئيس پارلمان) از سوي ديگر، با هم به رقابت پرداختند. در كوران رقابت انتخاباتي بنياد سوروس كه مسئوليت پشتيباني از انقلاب مخملين در گرجستان را عهده دار بود، از طريق انستيو جامعه باز و با استفاده افكار سنجي، پيروزي ائتلاف تروئيكا را پيشاپيش اعلام نمود. اما سپس از انتخابات نتايج شمارش آراء، بر پيروزي ائتلاف براي گرجستان نو دالت ميكرد. با اعلام نتايج اوليه انتخابات ائتلاف تروئيكاي گرجستان به نتيجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات كرد. ائتلاف تروئيكاي گرجستان كه از طريق رسانههاي امريكايي و اروپايي حمايت ميشدند. هواداران خود را به مبارزه منفي و نافرماني مدني فرا خواندند جنبش كامارا توانست پانزده هزار نفر را در پايتخت سازماندهي نمايد آنان چند روز در مقابل ساختمانهاي دولتي از جمله رياست جمهوري تجمع نمودند و به پليس و ارتش گرجستان شاخههاي گل رز اهداء ميكردند در روز افتتاح پارلمان اين كشور و در حالي كه سواردنادزه مشغول سخنراني بود، مخالفان به رهبري ساكاشويلي، بدون مقاومت پليس وارد پارلمان شده و مانع از تثبيت ائتلاف براي گرجستان نو در قدرت شدند. سرانجام با موافقت مقامات روسي، شوارد نادزه مجبور به استعفاء شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پيروزي رسيد. به طور كلي فرآيند عملياتي شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زير را شامل ميگردد.
2. حمايت تبليغاتي وسيع امريكا و غرب از ائتلاف تروئيكاي گرجستان و جابجايي افكار عمومي
ب- انقلاب نارنجي اوكراين اوكراين بعد از فدراسيون روسيه بزرگترين كشور اروپايي است و در عرصه ژئوپلتيكي از موقعيتي منحصر به خرد برخوردار ميابشد. اين كشور داراي موقعيت كليدي در ميان چند منطقه مهم يعني اروپايي شرقي، قفقاز و خاورميانه است و نوفذ امريكا در اين كشور از يك سو حلقه محاصر روسيه و تنگ تر مينمود و از سوي ديگر دست يابي امريكا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهيل مينمود.
2. انجام عمليات مشروعيت قهقرايي با متهم نمودن دولت اوكراين به خشونت ترور مخالفان فساد مالي، اداري و سياسي
4. تصوير سازي مطلوب از يوشچنكو و مخدوش نمودن چهره يانوكويچ توسط رسانههاي امريكايي و غربي 5. جابجايي افكاري عمومي از طريق پخش شايعه مسموم كردن يوشنچكو توسط دولت يانوكويچ
7. مخالف با اعلام نتيجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرماني مدني و مبارزه منفي
ج-انقلاب لالهاي قرقيزستان قرقيزستان اگر چه داراي منابع طبيعي نفت و گاز نميباشد اما به دليل هم مرز بودن با چنين و افغانستان، داراي جايگاه و اهميت استراتژيك است. حادثه يازده سپتامبر قرقيزستان را بيش از پيش در كانون توجهات امريكا قرار داد. از اين رو كاخ سفيد درصدد جابجايي قدرت در اين كشور و تثبيت موقعيت خود در قرقزيستان برآمد.م در سال 2005 با رد صلاحيت نامزدهاي مخالف دولت در پارلمان جرقههاي انقلاب مخملي در اين كشور شده شد. پس از برگزاري دو مرحله انتخابات پارلماني و اعلام نتيجه آن، دو مخالف عسگر آقايف يعني كولوف وزير پيشين امنيت قرقيزستان از اهالي شمالي به همراه باقي اف نماينده بر كنار شده پارلمان. از اهالي جنوب با يكديگر متحد گرديدند. با پيوستن خانم اتو نبايا نامزد رد صلاحيت شده انتخابات پارلماني به صفوف مخالفان آقايف شرايط براي انقلاب مخملي در اين فراهم گرديد. بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین از آنجا که" انقلاب رنگی " یک مدل برای " گذار به دموکراسی غربی" در کشورهای اروپاي مركزي، شرقي بود. " به هرحال به واسطه اهمیت کنونی این اصطلاح و پدیده در صحنه سیاست و از جمله تلاشی که در جهت "صدور" این نوع "انقلاب" به ایران صورت می گیرد، چاره ای جز نقد و بررسی محتوای واقعی وجود آن ندارد. همانگونه که اشاره گردید،انقلاب رنگین نوعی سرنگون کردن حاکمیت و جابجایی قدرت به وسیله تحولات سیاسی است. همگی انقلاب های رنگین (به جز قرقیزستان( بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند. و ثقل زمانی در انجام انقلاب های رنگین انتخابات میباشد بدین صورت که با اعلام تقلب در انتخابات از سوی مخالفان دو هدف عمده؛ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، با ناظرین بین المللی پیگیری میشود و از این طریق یک نظام سیاسی و اعتماد به آن و یا یک دولت مستقر به چالش کشیده می شود. تفاوت این تحولات با جنبش ها و تحولات اجتماعی، در آن است که جنبش ها و تحولات اجتماعی نوعی حرکت طبیعی است که مبتنی بر نیازهای اجتماع شکل می گیرد. و در آن حرکت از پائین به بالا و توسط توده ها آغاز می شود. و به تدریج با انسجام یابی حرکت و مشخص شدن رهبری و شعارهای جنبش، شکل جدی به خود می گیرد. انقلاب در تئوری های تغییرات اجتماعی به دگرگونیهایی بنیادینی اطلاق می گردد که به ساقط کردن یک نظام سیاسی اجتماعی و و جانشین شدن یک نظام سیاسی - اجتماعی دیگر می انجامد. به عقیده لئون تروتسکی یکی از رهبران انقلاب اکتبر ، بارزترین خصوصیت هر انقلاب همانا " مداخله مستقیم و قهر آمیز توده ها در حوادث تاریخی " است . اما انقلاب های رنگین حرکتی طراحی شده از بالا به پائین و توسط نخبگان مخالف و معارض نظام سیاسی موجود و یا یک دولت مستقر و با حمایت قدرت های مخالف و معارض خارجی است. این نوع برنامه ریزی برای تغییر ساختارهای سیاسی، توسط احزاب و گروههای سیاسی طراحی شده و برای تحقق اهدافی مشخص که اغلب کسب قدرت سیاسی است، با طرح سئوالات و شبهات در افکار عمومی به بسیج توده ها دست زده و آنها را از طریق ابزارهای رسانه ای به خیابان ها برای حرکت های اعتراضی می کسشاند. بنابراین این نوع روش برای تغییر ساختار های سیاسی روشی مبتنی بر حرکت طبیعی مردمی نمیتوان به شمار آورد. به هر ترتیب، " انقلاب رنگی " در ذیل مدل های شناخته شده و کلاسیک جامعه شناسی سیاسی در باب تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی نمی گنجد . " انقلاب " رنگی یک پدیده پسا جنگ سردی و به این معنا نوین و متاخر است . و از این جهت می توان این روش را بجای انقلاب رنگی، کودتای مخملین و یا یک کودتای مدرن نامید. بررسی نحوه وقوع سه مورد انقلاب رنگی یعنی انقلاب مخملی در گرجستان ، انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب لاله ای در قرقیزستان ما را به ا لگو و مسیر مشترک و مشابهی که در تمام آ نها دنبا ل شده است می رساند. از یک سو با ناتوانی مسکو در اعمال نفوذ به شیوه سابق و از دست رفتن پایگاه سنتی آن مواجه هستیم و از سوی دیگر غرب به این نتیجه می رسد که کارکردن با این طیف از رهبران که به حل مسائل در چارچوب همکاری با مسکو می نگرند بی فایده است . هر چند که خود اینها دردوره ای آن بخش از بوروکراسی حاکم بر کشورهای بلوک شرق را نمایندگی کردند که طرفدار حرکت در مسیر کاپیتالیسم و نزدیکی با آمریکا بودند. در گام بعد ی تحت عنوان " برنامه حمایت از ترویج دموکراسی " پشتیبانی آشکار و همه جانبه از اپوزیسیون چفت شده با غرب و ضد روسیه از این کشور ها به عمل می آید . به خاطر جوسازی وسیعی که در اثر حمایت آمریکا و غرب حول یک انتخابات ( مجلس یا ریاست جمهوری ) به راه افتاده است ، کنترل کار ا ز دست رهبران موجود خارج می شود و قدرت به شیوه ای کنترل شده به اپوزیسیون طرفدار غرب این کشورها منتقل می شود . مطلبی که از " یان ترا ینور " در " گاردین " آمده است در این رابطه بسیار گویا ست : " ... اگر چه فاتحین انقلاب نارنجی اوکراینی ها هستند، لیکن کارزار آن (کارزار بسیار پیشرفته که با تبلیغات بسیار عالی که در 4 سال اخیر در 4 کشور انجام گرفت ) توسط آمریکاییان برای نجات انتخابات دستکاری شده و سرنگونی رژیمهای " نامطلوب " صورت گرفت . این کارزار که توسط دولت آمریکا ، مشاورین آمریکایی ، نظر سنجان ، دیپلمات ها ، هر دو حزب بزرگ آمریکا و سازمانهای غیر دولتی آمریکایی تامین مالی و سازماندهی گردید، در اروپا اولین بار در سال 2000 مورد استفاده قرار گرفت تا " اسلوبودا ن میلوسوویچ " را به کمک صندوق رای از پا در آورد . " مت کلی " مفسر آسو شیتد پرس در مطلبی تحت عنوان " کمکهای مالی دولت آمریکا به گروههای مخالف دولت اوکراین می نویسد : دولت بوش در دوسال گذشته بیش از 65 میلیون دلار به ساز مانهای سیاسی در اوکراین کمک رسانده ا ست تا به رهبر مخالفین دولت اوکراین " ویکتوریوشچنکو " کمک رسانده شود . مقامات آمریکایی می گویند که این کمکها بخشی از کمک یک میلیارد دلاری ای است که هر ساله وزارت خارجه صرف تلاش برای استقرار دموکراسی در سرتاسر جهان می نماید . اما آنچه بحث انقلاب های رنگی را در ایران به یک بحث زنده و داغ تبد یل کرده است ، رویایی است که طرفداران رویکرد جنگ نرم علیه ایران و اپوزیسیون حول مسا له انقلابهای رنگی به راه انداخته ا ست و به خیا ل خود می خواهد طرح مشابهی را برپایه همان مبانی و مولفه های فوق الذکر در ایران پیاده نماید." مایکل لدین " نئو کنسروا تیو مشهور دستگاه بوش و از نظریه پردازان موسسه آمرکایی " انتر پرایز " است که زمانی در مورد ایران گفته بود : " 20 میلیون دلار به من بدهید تا انقلابی را که می خواهید راه بیاندازم ! ". این " انقلابی " 20 میلیون دلاری در مقاله ای تحت عنوان " سریعتر لطفا ! " ( faster please ! ) راجع به حمایت از " طرح ملی رفراندوم پیشنهادی از داخل ایران " نظرات قابل توجهی ارائه داده است . وی پس از تعریف و تمجید از سخنرانیهای بوش و دلسوزی برای مردم ایران که در پی دموکراسی هستند می گوید : "... تنها انتخاب مهم و سودمند برای ایران ، رفراندوم بر سر مشروعیت حکومت خواهد بود... " وی سپس به " طرح پیشنهادی رفراندوم "( 60 میلیون دات کام ) اشاره می کند و می نویسد : " .. یک رفراندوم ملی از سوی عده زیادی از شخصیتها و رهبران مهم و صاحب اعتبار که عمدتا در ایران ساکنند و برخی نیز از قربا نیان شکنجه می باشند پیشنهاد شده ا ست ... " وی اینگونه ادامه می دهد : " یک غرب متحد می تواند آن کاری را با ایران انجام دهد که قبلا برای اوکراین انجام داده است . همان انقلابی که قبلا در گرجستان تحت عنوان انقلاب گل سرخ به راه انداختیم و همان اقدام به رفراندوم که در همین تابستان گذشته بر علیه چاوز در ونزوئلا انجام دادیم و قبل از آ ن در هاییتی و باز هم قبل تر در نیکارا گوا و شیلی انجام داده بودیم ، انجام خواهیم داد. مایکل لدین به صراحت می گوید که انقلاب رنگی و رفراندوم در ایران و جاهای دیگر قرار است به همان اهداف و نتا یجی منجر شود که کودتای خونین پینوشه بر علیه حکومت مردمی سالوادور آلنده در سپتامبر 1973 و نبرد مسلحانه و وحشیانه باندهای سیاه " کنترا " مورد حمایت آمریکا بر علیه حکومت انقلابیون ساندینیست در نیکارا گوا در همان جهت سازماندهی شده بود و این قابل توجه تمام کسانی است که می خواهند معنای واقعی و صریح و ساده واژه هایی نظیر دموکراسی و دموکراسی خواهی و دموکراتیزاسیون را درک کنند. به " انقلاب رنگی " اصولا نمی توان عنوان " انقلاب " در معنای علمی و شناخته شده کلمه اطلاق کرد. بر این مبنا " انقلاب رنگی " نه تنها به تغییر و بهبود در ملاکهای زندگی انسانی در آن جوامع منجر نشده بلکه وضعیت فلاکت بار و ضد انسانی ای را بر مردم این جوامع تحمیل می کند که پیشبرد استراتژی مورد نظر آمریکا و غرب و سرمایه داری جهانی در این منطقه اقتضاء می نماید. تلاش در جهت کاربرد این استراتژی در ایران و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه که از جهات مختلف تفاوت های اساسی و بنیادین با کشورهای باقی مانده از بلوک شرق دارند ، جامعه را دچار مخاطرات فراوان و مهلکی خواهد کرد و آن را در تباهی و فروپاشی قرار خواهد داد . " انقلاب رنگی " واجد هیچ یک از خصوصیاتی که در بالا به آن اشاره شد نمی باشد. چه به لحاظ شیوه های پیشروی و صورت پذیرفتن این تحولات ، چه با بررسی رهبران و عوامل پیشبرنده ا ین تحرکات و حامیان آنها و چه به لحاظ نتایجی که این رویدادها به آن منجر شد. با بررسی دقیق انقلابهای رنگی متوجه می شویم که اتفاقاتی که روی داده به تحولات عمیق اجتماعی، که قاعدتا از یک انقلاب انتظار می رود. حتی در مسیر همان دموکراتیزه کردن منجر نشده و مسئله صرفا به تغییر و جابجایی الیت سیاسی حاکم بر جامعه در امتداد تغییر بالانس قوا در سطح جدالهای غرب و روسیه محدود مانده است . و این درحا لی است که در طی سا لهای پس از فروپاشی بلوک شرق، همانطور که پیشتر اشاره شد، در ا ثر حاکم شدن مناسبات ا قتصاد بازار و دموکراتیزاسیون فقر و فلاکت و ناامنی ا قتصادی و اجتماعی وسیع و طاقت فرسایی برمردم کشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی سابق و بلوک شرق پیشین تحمیل شده ا ست . لازم است که بدانید این " انقلابیون " جعلی و قلابی جدید همگی در این سا لها از مسئولین و زمامداران حاکم بر کشور بوده اند و در کلیه تصمیماتی که در این سالها در سطح کلان سیاسی اتخاذ شده است و وضعیت پیش آمده سهیم و شریک می باشند . در گرجستان، ميکائيل ساکاشويلي، وزير سابق دادگستري در کابينه شواردنادزه، که از جانب رئيس سابق مجلس قانونگذاري گرجستان، زوراب وا نيا، و نينو بورجانادزه، رئيس وقت مجلس مورد حمايت قرار داشت، رهبري جنبش را در دست گرفت. اينان، سرگردگان سابق شاخه اصلاحطلب فوم اجتماعي آقاي شواردنادزه، هر سه در مقاطعي، با سياست رئيسجمهوري که بيش از پيش از واقعيات بريده بود، فاصله گرفته بودند. در اوکراين، يوشچنکو، پيشتر در کابنيههاي کوچماپست ریاست بانک مرکزی و نخست وزیری را بر عهده داشت . و خانم يوليا تيموچنکو، - که با آرایش ویژه موهایش به سبک دختران روستایی اوکراین به عنوان نماد « انقلاب نارنجي» شناخته شده، نخست وزير و سپس تا سپتامبر ٢٠٠٥، معاون نخست وزير و مسئول شاخه پردرآمد وزارت انرژي بود و علاوه بر اینکه پیش از وقوع " انقلاب نارنجی " نامش در پرونده فسادهای مالی وجود داشت و گویا مدتی هم به این خاطر در زندان بود ، پس ازپیروزی انقلاب نارنجی هم به دلیل فساد مالی از وزارت برکنار شد . در قرقيزستا ن نيز، کورمانبک باکيف یکی از دو رهبر اصلی " انقلاب لاله ای " ، در کابينه آقايف پست نخستوزيري داشت. در واقع، بنبست در روند اصلاحات، و فساد مالي گسترده به دليل خصوصيسازيهاي وسيع، باعث ترغيب مسئولان قديم جهت پيوستن به صف مخالفان شده بود. گفتیم که "انقلابهای" رنگی بر بستر شرا یط مشخص داخلی و بین ا لمللی و حول تقابل دو نیرو و جبهه مشخص روی داد اما آیا این شرایط قابل انطباق با شرایط ایران و در اشل بزرگتر خاورمیانه می باشد ؟ پاسخ به این سوال منفی است زیرا آ ن عاملی که سیمای سیاسی متفاوتی به منطقه خاورمیانه بخشیده است ، حضور جنبش نیرومند اسلام سیاسی است که نه تنها مانند الیت حاکم بر کشورهای باقی مانده از اتحاد شوروی سابق، نیرویی زوا ل یافته و ناتوا ن نیست بلکه جنبشی است که در طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر عروج کرده است و آمریکا و غرب را در خاورمیانه به چا لش جدی کشانده و به یک پای جنگ قدرت در خاورمیانه بدل شده است و با توسل به شیوه های مسلحانه و بمب گذاری و عملیات انتحاری و به بهای از هم پاشاندن پیکره جامعه و... اجازه اجرا و پیشبرد چنین سناریوهایی را به آمریکا نخواهد داد . به یک مورد مشخص در این زمینه یعنی تجربه لبنا ن می توان اشاره کرد. اتفاقا در همان آسیای مرکزی و قفقاز در کشورهایی که خطر اسلام گرایی و گروههای اسلامی جدی باشد ، با آ نکه شرایط داخلی آنها همگی فراهم است اما ترجیح داده می شود که فعلا تغییری در کادر سیاسی و وضعیت سیاسی این کشور ها صورت نگیرد زیرا بیم آن می رود که اسلامگرایان با توجه به نفوذ و فعالیتهای جدی و مستمری که در سالهای اخیر دا شته اند در طی فعل و انفعا لی از نوع ا نقلاب رنگی زمام امور را در دست بگیرند و کنترل کار از دست نیروهای مورد حمایت غرب و آمریکا خارج شود . ( مورد ازبکستان نمونه کا ملا واضح و گویایی در این زمینه است ) بنابر این حمایت و بزرگ کردن انقلاب رنگی و در بوق کردن آن از سوی آمریکا و غرب درصورتی است که همه شرایط برای تثبیت سلطه سیاسی آنها مسجل باشد . اگر اعترا ضات علیه هر رژیمی در حدی باشد که تضمین کنترل و هدایت آن توسط سیاستمداران آمریکا و غرب انجا م نشده باشد از انقلاب رنگی و هیاهو پیرامون آن خبری نیست. بدین ترتیب وجود با فت و نیروهای سیاسی متفاوت در خاورمیانه سرنوشت دیگری را برای ا نقلابهای رنگی و یا هر گونه تحرک دیگر آمریکا در این منطقه رقم خواهد زد ( موارد عراق و افغانستان در پیش روی ماست ) بنابراین بحث از انقلاب رنگی و مسالمت آمیز در خاورمیانه، صرفا به محملی برای خیا لبافی و تخدیر و رویا پردازی روشنفکرانه مبدل می شود چرا که کابوس خشن وسیاهی که در صورت تقا بل و درگیری آمریکا و جنبش اسلامی در خاورمیانه زندگی مردم را تهدید می کند، را با هیچ ترفندی نمی توان انقلاب رنگی و مخملی نامید. حوادث اخير پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران ، نمونه كلاسيك و شكستخورده انقلاب رنگي است. گفتگوی خبرگزاري فارس با مازيار بهاري فارغالتحصيل رشتههاي علوم سياسي و سينما از دانشگاه كانادا، مستندساز تلویزیونی و خبرنگار شبكه 4 انگليس كه در بنگاه سخن پراكني اين كشور BBC نيز فعاليت داشته و اكنون نمايندگي رسمي هفتهنامه آمريكايي نيوزويك در ايران را بر عهده دارد، می تواند در بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین موثر باشد. ایشان فردی است که، در طول سال هاي اخير در رسانههاي مختلف و در كشورهاي گوناگون مانند عراق ، لبنان ، سوريه و مصر در منطقه خاورميانه و در آفريقا و آسياي جنوب شرقي فعاليت خبري و رسانه ای داشته است. وي رسانههاي غربي را جزء لاينفك ماشين سرمايهداري و حكومتهاي ليبرال دموكراسي غرب معرفی می کند و معتقد است جایگاه يك خبرنگار غربي كه به ايران ميآيد، مانند يك دولتمرد، سياستمدار و يا صاحب سرمايه غربي می باشد. و در غرب به لحاظ ارزش منافع ملي برای این خبرنگار نقش فوق العاده ای تعريف ميشود. و در این چارچوب جاسوسي خبرنگاران خارجي انكارناپذيراست. این کارشناس رسانهای غرب، می گوید؛ اكثر رسانههاي غربي از ضديت با ايران براي خود تعريفي دارند و بر همين اساس فعاليت خبرنگاران غربي در زمينه جمعآوري اطلاعات، تحلیل و جاسوسي غير قابل انكار است. او در مورد ابعاد و ماهیت واقعی انقلاب رنگین می گوید: انقلابهاي رنگين در حقيقت انقلابهاي رسانهاي هستند و جريان رسانهاي غرب را بايد در بستر چنين انقلابهايي ارزيابي كرد و تجربه اوكراين و گرجستان و قرقيزستان و آنچه قرار بود در ميانمار رخ دهد، نشان داد كه انقلابهاي مخملي در اين كشورها در سايه فعاليتهاي رسانهاي پيگيري شدند. مؤلفههاي انقلابهاي رنگين در حقيقت الگوهاي كلاسيكي هستند و تجربه چنين انقلابي در جمهوري چكسلواكي سابق و كشورهاي ديگر نشان داد كه انقلابهاي رنگين، انقلاب به مفهوم واقعی و متعارف آن نيستند. یا به عبارت دیگر، نمی توان گفت كه يك جنبش بسيار عميق اجتماعی هستند كه روي خواستههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي بنيان نهاده شدهاند بلکه بيشتر خواستههاي يك طبف مشخص را پوشش می دهند. ایشان در ادامه در تبيين مولفههاي انقلابهاي رنگين و به ويژه انقلاب مخملين می گوید؛ از مهمترين مولفههاي ثابت انقلابهاي رنگين غربي بودن آنهاست و كساني كه در انقلاب های رنگین دارای نقش داشته و یا در تجمعات و حرکت های اعتراضی و خشونت آمیز شركت كرده اند، خواستههاي سیاسی، اجتماعي و فرهنگي همسو با استانداردهاي غرب داشته اند و انقلابهاي رنگين در واقع با الگوبرداري از ليبرال دموكراسي پيگيري ميشوند. مؤلفه ديگر انقلابهاي رنگين رسانهاي بودن آن است و رسانههاي بين المللي زمينهساز چنين انقلابهايي هستند و بدون حضور رسانهها وقوع چنين انقلابهايي امكان پذير نيست و فعاليتهاي رسانه اي در اين عرصه نيز از طريق نظرسازي و نظرسنجي و توليد خوراك براي كساني كه براندازي نرم را پيگيري مي كنند، صورت مي گيرد. وي بر همين اساس از بنگاه سخن پراكني انگليس BBC و شبكه خبري آمريكايي CNN و يورونيوز، نيويورك تايمز و نيوزويك به عنوان نمونههاي ياد كرد كه همواره در زمينه جريان سازي و توليد خوراك براي جريانات خواهان انقلابهاي رنگين فعاليت دارند. خبرنگار سابق BBC مؤلفه سوم انقلابهاي رنگين را دو قطبي كردن جامعه عنوان كرد و در اين زمينه توضيح می دهد: رسانههاي غربي در آستانه هر انقلاب رنگين تلاش مي كنند جريان حاكم را به عنوان جريان سنتي ، متحجر و ناكارآمد و غير دمومكراتيك و در مقابل آن جريان غربگرا را جرياني مدرن، كارآمد، دموكراتيك، اصلاحطلب و متعلق به تودهها معرفي كنند. مؤلفه ديگر انقلابهاي رنگين تمرکز و توجه به موضوع انتخابات است، جريان معتقد به انقلاب رنگين هميشه خود را قبل از انتخابات، پيروز انتخابات معرفي ميكند و تاكيد هم ميكند كه هر چه غير از پيروزي اين جريان رخ دهد، نشانگر بروز تقلب است و رسانههاي غربي هم با حمايت از جريان مذكور تلاش ميكنند نظريه فوق را در قالب واقعيت به مردم القاء كنند. اگر در جريان انتخابات طرف مدعي پيروزي راي نياورد، جريان رهبري انقلاب رنگين، شايعه تلقب را مطرح ميكند و در چنين شرايطي به دو مؤلفه برگزاري تجمعات غيرقانوني و نافرماني مدني تمسك ميجويد و در واقع، چانهزني را از خيابان ها آغاز ميكند كه در انتخابات اخير در ایران هم اين روند طي شد و جريان پيگير انقلاب رنگين با طرح مكرر موضوع ابطال انتخابات كه از مهمترين حلقههاي اين زنجيره است، تلاش كرد چرخه مذكور را كامل كند. جريان رسانهاي غرب كودتاي انتخاباتي را القا ميكند. همكار رسانههاي آمريكايي و انگليسي اظهار می دارد، در انتخابات رياست جمهوري دهم در ایران، كه 22 خرداد برگزار شد، جريان رسانهاي غرب كه كانديدا و جريان مورد حمايت خود را بازنده انتخابات مي ديد، در خط مخدوش كردن مشروعيت انتخابات حركت و حتي پيش از انتخابات شايعه تقلب را مطرح كرد و بعد از انتخابات هم ميخواست القا كند كودتاي انتخاباتي انجام شده و پوشش تجمعات غيرقانوني و تاكيد بر موضوع ابطال انتخابات در اين راستا صورت گرفت. گردانندگان رسانههاي غربي قبل از برگزاري انتخابات با تاكيد بر پيروزي كانديداي مورد نظر خود، تلاش كردند حدس و گمان و تحليل خود را نه در قالب آنچه احتمال وقوع دارد. بلكه در قالب یشبینی از 2 ماه قبل از انتخابات به جامعه القا كنند. او می گوید، تجمعات غير قانوني اساس و ستون انقلابهاي رنگين هستند و در هر كجا كه بخواهد چنين انقلابي صورت گيرد، ابتدا تجمعات غير قانوني برپا مي شود. آنچه براي طراحان و عاملان انقلابهاي رنگين اهميت دارد، اين است كه تجمعات پوشش رسانهاي داشته باشند تا به حالت "بهمن " درآيند و بر اين باورند كه رشد فزاينده تجمعات غير قانوني باعث افزايش پوشش خبري آنها شده و پوشش خبري بيشتر موجب مي شود، تجمعات گستردهتر شوند و اين حركت همين طور رشد ميكند و از آنجا كه معمولا برپاكننده و هدايتگر تجمعات يك فرد است، خبرها به صورت يكجانبه به نفع او منتشر و طرف مقابل بايكوت خبري ميشود. "اقدام ديگر رسانههاي غربي حمايت از كانديداي جناح غربگرا بود و او و جريان متبوعش را به عنوان پيروز قطعي انتخابات معرفي كردند و پس از انتخابات هم كه جريان غربگرا و كانديداي اين جريان نتوانست پيروز شود، بدون توجه به تذكرات مراجع قانوني اقدام به پوشش خبري تجمعات غير قانوني می كند. و تجمعات را اعتراضات به حقي كه ميتواند به جنبشي مدني تبديل شود و نظام را براي ابطال انتخابات تحت فشار قرار دهد، می داند. ایشان در ادامه افشاء می کند؛ بحث مهم رسانههاي غربي قبل از انتخابات ایران در این دوره، وقوع تقلب در انتخابات بود و بعد از انتخابات هم با توجه به پيش فرض پيروزي كانديداي مورد حمايت اين رسانهها، موضوع كودتاي انتخاباتي مطرح گرديد و خبرسازي گستردهاي در اين زمينه هم انجام شد و حتي يكي از مقالات خود من تحت عنوان " اين يك كودتاست " در نيوزويك منتشر شد. بهاري با اشاره به فعاليت رسانههاي غربي در جهت مشروعيت زدايي از مشاركت 85 درصدي مردم و زير سئوال بردن پيروزي 63 درصدي رئيس جمهور منتخب ملت و تلاش براي كاهش تاثيرات بين المللي و منطقهاي انتخابات، افزود: رسانههاي غربي در سال 1384 كه آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور شد، غافلگير شدند و علت اين بود كه آنها فرض را بر انتخاب كانديداي ديگري گذاشته بودند و همين مساله باعث سردرگمي آنان شد. وي اضافه كرد: انتخابات 84 نشان داد مردمسالاري ديني مورد اقبال عمومي قرار دارد و پيروزي جريان انقلابي در ايران در منطقه بسيار تاثيرگذار بود و از آنجا كه در انتخابات عراق و لبنان و فلسطين و بحرين كه پس از انتخابات رياست جمهوري نهم برگزار شده بود، جريان ضد آمريكايي متاثر از پيروزي جريان ضد آمريكايي در ايران به پيروزي رسيد، غربي ها نمي دانستند كه در آن شرايط بايد چه كنند. راهبرد انقلاب مخملين در ايران در مجموع ميتوان گفت، غرب بویژه آمریکا، پس از فروپاشي اتحاد جماهیر شوروي، تهديد جديدي به نام جهان اسلام را جايگزين كمونيسم كرد. و دو رويكرد سختافزارانه (تقابلگرايي) و نرمافزارانه (جنگ نرم)[1] را با جهان اسلام براي مقابله با دشمن استراتژيك جديد (به زعم خود) در دستور كار قرار داد. هدف اصلي در اين دوره «جهاني سازي»[2] ارزشهاي لیبرال- دمکراسی است. بنابراين در اين چارچوب مبارزه با دولتهاي معارض و مخالف به ویژه ایران معني پيدا ميكند. هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی به منافع ایالات متحده در بخشی از منطقه خاورمیانه به صراحت اشاره دارد و حتی حضور نظامی در این منطقه را در راستای دموکراتیزه کردن نظام کشورهای منطقه ای قلمداد می کند: « گذشته از کشورهای آمریکای مرکزی و کارائیب، منطقه وسیعی از دنیای سوم که ایالات متحده همچنان دارای منافع مهم حیاتی بود، خلیج فارس بود...بهره گیری از نیروی نظامی وسیع آمریکا در خلیج(فارس) هرگاه زمانی به درازا کشید، یکی از محرک های قدرتمند خارجی برای لیبرالی شدن بود.» (موج سوم دموکراسی، ص 313) برخی دولتمردان نیز اهداف دقیق تری را در راهبرد آمریکا افشا نمودند: از جمله جیمز وولسی(رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا) اعلام نموده است از سال 2001 تا 2026 ظرف مدت 25 سال، آمریکا با 22 کشور از جمله افغانستان، عراق، سوریه، ایران، عربستان، مصر، سودان، تونس، لیبی، کره و ... برخورد می کند. از این تعداد به جز کره شمالی همگی جزو کشور های اسلامی و در جغرافیای موسوم به «خاورمیانه بزرگ» هستند. این اجرای همان جنگ صلیبی است که با حمله به افغانستان وعراق و حل مشکل لیبی از طریق فشارهای سیاسی، بخشی از پروژه مذکور طی شده وبا توجه به رفتار واظهارات مسئولین آمریکا حداقل چهار کشور لبنان، سوریه، سودان و ایران در 4-5 سال آتی در برنامه قطعی تغییر رفتار یا ساختار(فروپاشی از درون) و یا تهاجم نظامی قرار دارند.(نشریه کنکاش، سال اول، شماره دوم) هرچند بازيگران مؤثر و تصميمساز در صحنه سياسي امريكا و غرب و همچنين نظريهپردازان در طيفهاي مختلف فكري، راهبردهاي گوناگوني براي مقابله با ایران از جمله اقدام نظامي پيشگيرانه، اجماع و فشار بينالمللي هماهنگ را توصيه ميكنند. اما ميتوان گفت در حال حاضر با توجه به گرايشها و ديدگاههاي موجود در آمریکا، رويكرد جنگ نرم يا بهرهگيري از كارويژههاي براندازی نرم با روش های غیر خشونت در اولويت قرار دارد. نظريهپردازان اين رويكرد معتقدند، اقدام خشونتآميز عليه ایران، نفرت از غرب به ويژه دولت امريكا را در ميان مردم ایران، ريشهدارتر و امكان روي كارآمدن يك دولت ليبرال و هوادار غرب را با مشكلات زيادي روبهرو خواهد كرد. علاوه براين، كاربرد خشنونت و مداخله مستقیم عليه ایران، بيثباتي و ناامني را به ويژه در منطقه خاورميانه افزايش خواهد داد. اين گروه راهبرد نظامي پيشگيرانه در افغانستان، عراق و لبنان را كاملاً ناكارآمد ارزيابي ميكنند. و معتقدند، در صورتي كه عمليات فرهنگي- سیاسی و جنگ نرم در براندازي نظامهاي سياسي موردنظر، همانند تجربه انقلابهاي رنگي در كشورهاي اروپاي شرقي و جمهوريهاي استقلاليافته شوروي سابق به موفقيت برسد، تبعات ناشي از روشهاي رويكرد تقابل گرايانه را با خود نخواهد داشت. بیل کریستول یکی از نومحافظه کاران آمریکا با رد امکان حمله نظامی آمریکا به ایران اعلام نموده: «بوش امروز به این مسأله(حمله نظامی) فکر نمی کند،ما امیدوار هستیم که بتوانیم این جنگ را به راه های سیاسی و دیپلماتیک هدایت کنیم.» (سایت ایران امروز، 22/3/82) همچنین ژنرال گری جفرسون رابط ویژه پنتاگون با کمیسیون خارجی کنگره آمریکا در نشست مشترک خود در تاریخ 23/1/82 با نمایندگان کمیسیون مذکور اعلام نموده است: «موضع ضد آمریکایی مردم ایران از سلاح های هسته ای این کشور،خطرناک تر است. پژوهشگران ما(پنتاگون) تعدیل نفرت ایرانی ها از ایالات متحده را نسبت به خلع سلاح هسته ای رژیم ایران دارای اولویت می دانند.» این ژنرال آمریکایی همچنین اعلام نمود: «جنگ نرم افزاری با رژیم ایران را باید جدی بگیرید و بروید سراغ روزنامه ها، سایت های ارتباط جهانی(اینترنت)، نویسندگان و هنرمندان، اینها کسانی هستند که افکار عمومی را هدایت می کنند.» وی در ادامه تصریح کرد: «ما باید دو سلاح ایران را تضعیف کنیم: سلاح ایدئولوژیک و سلاح نظامی. چو پس از آن (با نابودی این سلاح ها) اگر بجنگیم تلفات کمتری خواهیم داد، زیرا ایرانی ها همزمان با تعصبات(دینی) و اسلحه نظامی می جنگند».(روزنامه کیهان، 24/1/82) در ماه مي سال 2007، روزنامه "ديلي تلگراف "، چاپ لندن گزارش كرد: «جان بولتون فاش كرد كه حمله نظامي آمريكا به ايران " گزينه آخري است كه پس از شكست تحريمهاي اقتصادي و تلاش براي ايجاد يك انقلاب در ايران وجود دارد "». اين در حالي بود كه دو هفته پس از انتشار اين خبر، روزنامه ديلي تلگراف بطور مستقل گزارش شبكه تلويزيوني ايبيسي را تاييد كرد. اين گزارش در رابطه با امضاي اسنادي از سوي بوش بود كه به سيا ماموريت ميداد از طريق ايجاد جنجالهاي تبليغاتي و انتشار اطلاعات دروغ موجبات براندازي دولت ايران را فراهم كند . در اوايل ماه مي سال 2008 ميلادي " اندرو كاكبرن "، نيز با انتشار گزارش در نشريه كانترپانچ اقدام به افشاي برخي اطلاعات كرد كه تصريح ميكرد: "بوش سند مخفي را امضا كرده است كه به مامورين آمريكايي اجازه ايجاد يك حركت تهاجمي و مخفي عليه رژيم ايران را ميداد، بطوريكه با مقايسه محتواي اين دستور با موارد مشابه، چنين حركتي در حوزه خود بيسابقه محسوب ميشود. " در اين راستا " زلماي خليل زاد " صراحتاً اذعان مي دارد: " ايران در معرض اختلافات داخلي است. بايد همه تلاش ها براي بي ثبات كردن ايران صورت پذيرد ". در 29 ژوئن 2008، " سيمور هرش "، در نشريه نيويوركر با تاييد تمامي گزارشات پيشين نوشت: «سال گذشته كنگره با درخواست بوش براي حمايت مالي از يك عمليات پنهاني عليه ايران موافقت كرد و بر اساس منابع كنوني و سابق نظامي، اطلاعاتي و كنگرهاي، اين عمليات كه رئيسجمهور 400 ميليون دلار براي آن درخواست كرده و به عنوان يك حكم رياستجمهوري امضا شده است، براي بيثبات سازي رهبري مذهبي ايران طراحي شده است». هرش با نقل قول از برخي فعالين سياسي افزود: «جمعآوري اطلاعات در رابطه با برنامه هستهاي ايران، تحليل بردن تواناييهاي هستهاي ايران، و تلاش براي تضعيف دولت ايران از طريق كار بر روي گروههاي مخالف و ارايه پول به آنها به منظور تغيير رژيم در ايران از جمله اقدامات تصويب شده در دستور بوش بود». تضعيف انسجام ملي، قدرت ملي و امنيت ملي را عمليات بي ثبات سازي مي نامند. اين اقدام موجبات مشغول سازي و مهار داخلي كشور هدف را فراهم مي سازد. در عمليات بي ثبات سازي، با تحميل بحران هاي طراحي شده در عرصه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي و همچنين اقدامات ضد امنيتي، عملا فضاي رواني كشور هدف را بصورت فزاينده اي نا امن مي سازند لازم به ذكر است كه در رويكرد جنگ نرم، روشها و رهيافتهاي متفاوتي وجود دارد كه در اينجا ميتوان به دو روش عمده «ديپلماسي سياه» و «فروپاشي از درون» اشاره كرد: رهيافت ديپلماسي سياه، ضمن اعتقاد به كاربرد روشهاي مسالمتآميز جنگ سیاسی- فرهنگي « جنگ نرم» ، روابط رسمي با دولت جمهوري اسلامي را براساس سياست فشار از بالا و همراه سازي از پايان توصيه ميكند. كميته خطر جاري[3] و مؤسسه هوور[4] مروجان اين ديدگاه در غرباند. اعضاي اين دو كميته كه برخي از مقامات بلندپايه سياسي – امنيتي و محققان مؤسسات امريكايياند، به جناح محافظهكار واقعگرا تعلق دارند. كميته خطر جاري از سال 1950 همزمان با آغاز جنگ سرد، به عنوان تشكيلاتي به منظور تحقق اهداف مديريت افكار و ايجاد اجماع براي مقابله با توسعه نفوذ شوروي سابق عمل ميكرد. اين كميته در سال 2004 گزارشي با عنوان «ايران يك رويكرد جديد» ارائه داد كه در اين گزارش با رويكرد جنگ نرم، تهديدات ناشي از جمهوري اسلامي بررسي و سپس راهكارهايي را براي مقابله ارائه كرد كه عبارت است از: حمايت مالي از شبكههاي تروريستي، جلوگيري از تحقق طرح خاورميانه و روند صلح، تلاش به منظور استيلاي ايدئولوژيك بر كل منطقه به عنوان تهديدات جمهوري اسلامي. و همچنين اعلان رسمي تمايل به برقراري رابطه با ايران، گسترش رسانههاي ضدايراني، حمايت از اپوزيسيون خارجنشين ايران، تخريب اركان نظام جمهوري اسلامي، اعمال تحريمهاي هوشمند عليه ايران، انهدام توانايي هستهاي ايران در صورت تمكين نكردن، به عنوان راهبرد پيشنهاد شده است. در سال 1919 هربرت هوور، سي و يكمين رئيسجمهوري امريكا را مؤسسه هوور تأسيس كرد. اين مؤسسه دو نشريه به نامهاي هوور دايجست و گزيده سياسي چاپ ميكند و پروژه «دمكراسي در ايران» از جمله پروژههاي مهم اين مؤسسه است. در سال 2005 در گزارشي به نام « فراسوي تغييرات تدريجي، استراتژي جديدي در قبال ايران» تلاش كرده تا راهبردهاي جديدي را در اختيار دولتمردان امريكايي قراردهد. گرايش كلي اين مؤسسه مانند كميته خطر جاري يك راهبرد تركيبي از مذاكره مستقيم با دولت ايران، به همراه ارتباط مستقيم با عموم جامعه، براي ايجاد تغييرات ساختاري است.(عبدالله خاني، علي، 1385) دومين رهيافت كه با عنوان « فروپاشي از درون»[5] نام گرفته است، بر رابطه با جامعه، سازمانها، گروهها و افراد مختلف كشورهاي معارض و مخالف به منظور ايجاد تغييرات ساختاري تأكيد دارد و هرگونه رابطه رسمي با دولت ایران را، بيتأثير و مردود ميداند. مروجان اين ديدگاه، بنياد اعانه ملي براي دمكراسي[6] و بنياد دفاع از دمكراسي[7] است. مهمترين موضوعاتي كه اين جريان فكري پيشنهاد ميكند، شامل راهاندازي جنبشهاي فرهنگي – اجتماعي، ايجاد اتحاد در اپوزيسيون خارجنشين، طراحي و اجراي روشهاي مسالمتآميز و سازماندهي طرحي نوين با عنوان «ياوري به دمكراسي» است. در كادر مديريت بنياد اعانه ملي براي دمكراسي افرادي چون فرانسيس فوكوياما نظريهپرداز پايان تاريخ، حضور فعال دارند. اين بنياد در كمك مالي به مبارزات انتخاباتي، اتحاديهها، گروههاي دانشجويي، رسانهها و احزاب سياسي در كشورهاي گوناگون به ويژه از سال 1992 نقش شناخته شده و اساسي داشته است و سالانه از كنگره امريكا براي اين مأموريتها بودجه دريافت ميكند. بنياد دفاع از دمكراسي معروف به خانه آزادي كه پس از جنگ جهاني دوم تشكيل ميشد، داراي سوابق فعاليت در مبارزه با كمونيسم است. با تأسيس ناتو، اين سازمان (خانه آزادي) به بازوي فرهنگي ناتو تبديل شده است در طول جنگ سرد در جنگ رواني عليه شوروي (سابق) نقش فعالي داشت. علاوه بر آن عهدهدار طرحهايي از جمله گسترش و افزايش نفوذ ليبرال دمكراسي در بلوك شرق و امريكاي لاتين است. بعد از حادثه 11 سپتامبر اين بنياد، گسترش حضور منطقهاي خود را در خاورميانه در دستور كار قرار ميدهد، دفاتري را در اردن، الجزاير، ازبكستان، قزاقستان، اوكراين، مجارستان، لهستان، بوسني، صربستان، روماني، مكزيك راهاندازي كرده است و در سال 2005 كتابي با عنوان «چگونه بايد به آزادي دست يافت» منتشر كرد كه در آن تاكتيكها و روشهاي براندازي آرام را در سه دهه گذشته بررسي كرده است.(همان، ص 114) خانه آزادي در جريان انقلاب لاله قرقيزستان از جمله سازمانهاي به اصطلاح غيردولتي بود كه در كنار بنياد اعانه ملي ايجاد ميشود. تولكان اسماعيلاف، رهبر جامعه مدني مبارزه با فساد، كتاب جين شارب را در قرقيزستان ترجمه و توزيع كرد و آن را انجيل انقلابهاي رنگي مينامند. به عنوان جمعبندی در این بخش می توان گفت؛ در حال حاضر غرب، با گفتمان فرهنگي و با استفاده از قدرت نرم، به رويارويي با انقلاب اسلامي و جهان اسلام مي پردازد. در همین چارچوب، دشمنان انقلاب اسلامی پس از ناکامی در مقابله با جمهوری اسلامی ایران از طریق تهدیدات سخت (اعم از روشهاي نظامی و تحریم اقتصادی و اقدامات ایذایی )، به بهره گیری از « راهبرد تهدیدنرم» روی آورده اند.(نک الیاسی 1388). تافلر (1380) بر این باور است که، انقلاب اسلامی گفتمان نوینی را پدید آورده است که بعد نرم و فرهنگی آن ارجح بر سایر ابعاد است. و این واقعیت به سبب احیای نظام ارزشی مبتنی بر خصائص فرهنگی (مذهبی و ملی) هویت نوینی را در مردم جامعه شکل داده است که متمایز از هویت سایر ملل مسلمان است.از دیدگاه بایر، (2008) برای رسوخ در هویت فرهنگی مردم ایران و ایجاد فاصله بین ملت و نظام ایران، باید ابعادی را آماج قرار داد که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان رمز ماندگاری و افزایش قدرت نفوذ خویش بهره ميگیرد. ابعادی مانند: هویت فرهنگی، جذابیت، حمایت مردمی، مشروعیت سیاسی و احساس فراگیر امنیت همگانی. تیمر من کنت عضو عالیرتبه سازمان سیا، کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین درسیاستهای ایران از بین بردن خصوصیات انقلابی رژیم ایران است.واین فقط با اقدام نظامی وتحریم اقتصادی بدست نمی آید. بلکه باید نفوذ روحانیون از بین برود و عقایدانقلابی از درون تهی شود.تامل در متون رسانه هاي فارسی آمریکا، و سایر کشورهاي غربی، آشکار ميسازد که آنان با بهره گیری از ساز وکارهاي روان شناختی و جامعه شناختی، در پی آن هستند تا فرهنگ، روابط و نهادهاي اجتماعی، احساس دلبستگی و انسجام ملی، وحدت سیاسی و مذهبی و جز آن را آماج فشار و تهدید قرار دهند و زمینه «تغییر رفتار» و «فروپاشی از درون» را فراهم سازند. پیداست که چنین تهدیدی، به سبب ماهیت غیر مستقیم، پنهان و مشروع نمای خود، خطرناک تر از تهدید سخت و مستقیم است. چه، شواهد روان شناختی زیادی وجود دارد که آشکار ميسازد اینگونه تهدیدها تاثیر عمیق و ناهشیار انه ایی بر سازمان ذهنی افراد، و نظام فرهنگی جامعه و نهادها و سیستم هاي اجتماعی، بر جای مينهد. یا به تعبیر ترکی حمد (ترجمه آموزگار، 1383). همانگونه که اشاره شد بخش قابل توجهی از نظریه پردازان غرب و سیاستمداران آمریکایی براین باورند که، راهبرد نظامي پيشگيرانه در افغانستان، عراق و لبنان را كاملاً ناكارآمد ارزيابي ميكنند. و معتقدند، در صورتي كه عمليات فرهنگي- سیاسی و جنگ نرم در براندازي نظامهاي سياسي موردنظر، همانند تجربه انقلابهاي رنگي در كشورهاي اروپاي شرقي و جمهوريهاي استقلاليافته شوروي سابق به موفقيت برسد، تبعات ناشي از روشهاي رويكرد تقابل گرايانه را با خود نخواهد داشت. از توضیحات فوق استفاده می شود، که ايجاد انقلاب مخملين و رنگي در ايران از طريق نافرماني مدني بخشي از راهبرد آمريكا براي تغيير ساختار جمهوري اسلامي ايران از درون ميباشد كه تاكنون به دفعات طراحي شده اما در هر نوبت با شكست مواجه شده است. پيشينه انقلاب مخملي در ايران به سال 1378 و حادثه كوي دانشگاه باز ميگردد. در روزهاي آغازين سال 1378 نتانياهو، نخستوزير وقت رژيم صهيونيستي، خواستار اجراي فوري پروژه انفجار از درون ساختار حكومتي ايران شد و تأكيد كرد: "بايد با ايران كاري كرد كه همان اتفاقي كه در شوروي سابق صورت گرفت، پيش آيد و آن هم انفجار از درون است. "در همين راستا يكي از تجديد نظر طلبان نيز طي مصاحبهاي با هفته نامه راه نو تصريح كرد؛ " انقلاب اسلامي متأثر از الگوي حكومت شوروي سابق است و سرانجام آنها نيز يكسان است " در حادثه كوي دانشگاه با القاء خبر كذب مبني بر كشته شدن پنج دانشجو در جريان درگيري با نيروي انتظامي و تشديد اين فضا توسط نشريات زنجيرهاي، هيجانگرايي و برانگيختگي در فضاي سياسي جامعه شكل گرفت. در اين هنگام تجديدنظر طلبان سعي داشتند با گسيل داشتن دانشجويان به سوي بيت رهبري، به زعم خود، پروژه انقلاب مخملي و نافرماني مدني را كليد بزنند كه با حضور ميليوني مردم در صحنه دفاع از انقلاب و رهبري اين توطئه خنثي و عقيم ماند القاء انسداد سياسي در كشور ( 1379) و تئوريزه كردن مقاومت مدني ( نافرماني مدني ( از سوي مسافرين كنفرانس ننگين برلين، مرحله ديگري از ساماندهي انقلاب مخملين در ايران بود. در همين رابطه اكبر گنجي در گفت و گويي با نشريه " كريستين سانيس مانيتور " تصريح كرد؛ اميدوارم كه انقلاب بدون خونريزي چكسلواكي مدل ايران قرار گيرد. ما قدم به مرحلهاي از دموكراسي ميگذاريم كه هزينهاي دارد. براي رسيدن هر چيز بايد بهاي آن را دارد. " اين مرحله منجر به ايجاد اغتشاش و آشوب در جريان نشست دفتر تحكيم وحدت در شهر خرمآباد گرديد. در سال 1380 شبكههاي ماهوارهاي ضد انقلاب، جوانان را به نافرماني مدني فراخواندند. بياعتنائي مردم به ويژه جوانان به فراخوان ضد انقلاب آنان را دچار سرخوردگي گردد. در اين مرحله نيز دشمنان جمهوري اسلامي ايران، انقلاب مخملين را به نظاره نشسته بودند كه همانند مراحل قبلي با ناكامي مواجه گرديدند. پروژه قرقيز ستانيزه كردن انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي در سال 1383 برنامه ديگري از مجموعه اقدامات تجديد نظر طلبان براي ايجاد گسست در ساختار سياسي و بر هم زدن انسجام اجتماعي بود. اين پروژه با استعفاء برخي از نمايندگان رد صلاحيت شده مجلس ششم عده ديگري از مديران دولتي آغاز شد و در ادامه تحصن نمايندگان مجلس ششم را در پي داشت. بي اعتنايي جامعه به تجديد نظرطلبان و ناآگاهي افراطيون از ظرفيت اجتماعي خود و از همه مهمتر قاطعيت رهبر معظم انقلاب اسلامي، اين پروژه را نيز با شسكت مواجه كرد. ساماندهي انقلاب مخملي در ايران توسط بنياد سوروس با واسطه افرادي همچون هاله اسفندياري، كيان تا جبخش و رامين جهانبگلو نيز از ديگر برنامههاي براندازي نرم در ايران بوده است. براساس اعترافات هاله اسفندياري، بنياد سوروس با حمايت از برنامههاي خاورميانهاي مركز آمريكايي " ولسون "، به دنبال ايجاد يك شبكه غيررسمي در ايران جهت عملي نمودن اهداف براندازي نرم بوده. در اين راستا كيان تاجبخش مدير و نماينده بنياد سوروس در ايران با اقداماتي همچون راهاندازي كارگاههاي مطالعاتي متشكل از جوانان و دانشجويان و تدريس اصول و مباني شبكهسازي اجتماعي سعي كرد زير ساختهاي براندازي نرم در ايران را ايجاد نمايد. شواهد و قرائن شان ميدهد كه تجديدنظر طلبان هوا خواه ليبراليسم و سكولاريسم با پشتيباني دشمنان نظام جمهوري اسلامي ايران، در حال طراحي و عملياتي نمودن پروژه ديگري از سلسله پروژههاي انقلاب رنگي و مخملين در انتخابات رياستجمهوري ميباشند. اين پروژه كه گرجستانيزه نودن و او كراينيزه كردن انتخاب ميباشد از مدتها پيش در دستور كار قرار گرفته است. پروژه جديد در 3 فاز " جنسيتي "، "مقدماتي " و " تكميلي " طراحي شده است. (نک سراج، 1388) 1- فاز جنيني اين فاز در درون خود 3 مرحله را در برداشته كه هدف از اجراي آن زمينهسازي براي قطببندي نمودن جامعه به " افراط " و " اعتدال " بوده است. مراحل سه گانه اين فاز عبارت است از :
3. ايجاد رويگرداني در افكار عمومي از طريق سياهنمايي و كاناليزه نودن به سوي جريان ناجي
2- فاز مقدماتي: اين مرحله با ملاقات هاي پنهاني بعضي از مجريان پروژه جديد با واسطههاي امنيتي و سياسي آمريكا در " دوبي " به فاز ا جراء منتقل گرديد و متعاقب آن، بنياد سوروس( طراح پروژههاي انقلاب رنگين) در سال 1386 عدهاي از فعلان سياسي و مطبوعاتی را به آمريكا دعوت مينمايد. مراحل اين فاز را به شرح زير ميتوان برشماري كرد.
3. ورود در حاكميت و ساماندهي جريان مشابه با جريان 14 مارس در لبنان براي ايجاد تعارض و دوگانگي در حاكميت
3- فاز تكميلي پيادهسازي فرآيندهاي انقلاب رنگين در گرجستان و اوكراين فاز تكميلي پروژه جديد ميباشد شواهد و قرائن نشان ميدهد اين فاز نيز به مرحله اجراء منتقل گرديده است. " تشكيك در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "، " اعلام پيروزي در انتخابات قبل از آغاز آن "، "زمينهسازي براي اعتراض به نتيجه انتخابات، " " بازي با رنگها "و... از جمله مراحل اجرائي و عملياتي نمودن پيادهسازي فرايندههاي انقلاب رنگين در گرجستان و اوكراين فاز تكميلي پروژه جديد ميباشد شواهد و قرائن نشان ميدهد اين فاز نيز به مرحله اجراء منتقل گرديده است. " تشكيك در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "، " اعلام پيروزي در انتخابات قبل از آغاز آن "، " زمينهسازي براي اعتراض به نتيجه انتخابات "، "بازي با رنگها " و ... از جمله مراحل اجرائي و عملياتي نمودن فاز تكميلي ميباشد. در اين راستا و در پايان تنها كافي است به اظهارات يكي از تجديدنظر طلبان افراطي هواخواه سكولاريسم در ايران توجه نمائيم وي اخيرا با صراحت اذعان داشته است؛ اصلاحات جز با دادن خون به پيروزي نميرسد. علل ناکامی مدل انقلاب رنگی در ایران پروژه تغییر ساختار سیاسی از درون در نظام جمهوری اسلامی ایران با توجه به ماهیت انقلاب و نظام اسلامی و نیز شرایط کلی حاکم بر حکومت و جامعه و سیاست های امریکا و غرب در رابطه با جوامع اسلامی به ویژه ایران و ظرفیت های قدرت نرم نظام جمهوری اسلامی تا زمانی که این ویژگی ها و روش ها را در خود حفظ نماید، محکوم به شکست است، چنانکه در انتخابات دهمین ریاست جمهوری ایران و حوادث بعد از آن، چنین شد. در پایان این نوشتار به برخی از علل و عوامل ناکامی انقلاب رنگین در ایران اشاره می شود: 1- نقص الگو و مدل اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگی» برای جوامعی با خصوصیات خاص از حیث فرهنگی و مختصات جامعه و شرایط حکومت و حاکمان است، که آن جوامع با وضعیت و شرایط جامعه ایران و جمهوری اسلامی بسیار متفاوت است و تنها می تواند در صورت پیاده سازی مشکلاتی را فراهم کند. وقتي به تاريخ ايران به خصوص دهههاي اخير نگاه كنيم، ايرانيها همواره بيگانه ستيز و به ویژه غربستيز بودهاند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در يك موضوع مطرح شده است، ايراني ها با آن مخالفت كرده اند. انقلابهاي رنگين اساسا غربي هستند و اگر از اين ويژگي تهي شوند، هيچ خاصيت ديگري ندارند و به همين علت، با توجه به ویژگی غرب ستیزی ایرانی ها، مدل انقلاب رنگی در ايران قابل تحقق نيست. 2- رهبری بصیر و هوشیار در ایران وجود رهبري فرهیخته، محبوب و مقتدر در بسیج عمومی به ویژه در شرایط بحران و جنگ، پیوند مستمر الهی مردم با رهبری، وجود باورهای دینی و انقلابی برگرفته از اسلام و انقلاب اسلامی و وجود در بخش قابل توجه ای از جامعه، به عنوان یک ظرفیت فوق العاده، بسیاری از طرح ها وتوطئه های براندازی را خنثی نموده است. برخورداري جمهوری اسلامی از رهبري الهی، فرهیخته، محبوب و مقتدر ، مانع از وقوع انقلاب رنگين در ايران مي شود. زیرا هوشیاری و تدبیر ایشان مانع وقوع و تحقق اهداف برانازی در روش های مختلف بوده، بيانات ايشان براي مردم، اكثر جريانات و گروههای سیاسی و اجتماعی فصل الخطاب است و هنگامي كه ايشان درباره مسالهاي سخن ميگويند و يا تاكيد مي كنند بحراني جمع شود، گروهها اختلاف را كنار ميگذارند و در نهایت مردم و نجبگان، فرمان رهبري را عملياتي ميكنند ولي غربي ها از درك نفوذ، قدرت و پايگاه رهبري در جامعه ايران و تاثيرگذاري ايشان در ساختار حكومت مردمسالاري ديني عاجزند. به همین دلیل با کپی برداری از مدل های تجربه شده در سایر کشور تلاش می کنند، در ایران پروژه براندازی را پی گیری کنند. 3- پشتوانه اجتماعی نظام عمق راهبردی اجتماعی داخلی نظام جمهوری اسلامی و وجود انسانهای فراوان مومن و معتقد به نظام سیاسی و آرمان های آن و روحیه ملی و آمادگی در راه دفاع از آرمان های اسلامی در بخش قابل توجه ای از جامعه، به عنوان سرمایه اجتماعی نظام و منابع قدرت نرم و مقابله با تهدیات نرم دشمنان در هر مقطعی است. جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف تاریخی و حساس کشور، نشان داده از توان و قدرت بسیج کنندگی لازم برای مقابله با بحران برخوردار است. و نظام جمهوری اسلامی از تراز لازم اعتماد مردم بهره می برد.کشورهایی که مدل انقلاب رنگی در آن به نتیجه رسیده فاقد چنین ویژگی و ظرفیت می باشند. مردم ايران هر گاه مشاهده كنند يك نيروي خارجي در حال دخالت در امور داخلي آنهاست، منسجم و متحد شده و او را پس مي زنند كه نمونه بسيار بارز آن را در جنگ تحميلي 8 ساله عراق و متحدان او عليه ايران شاهد بوديم و با وجود چنين روحيه اي بحرانها را پشت سر ميگذارند. 4- رابطه دولت و ملت در ایران سیاست تغییر و جابجایی دولت با استفاده از روش انقلاب رنگی، در جوامعی می تواند کارایی داشته باشد که بین نظام سیاسی و حاکمان از سویی و مردم از سوی دیگر جدایی و فاصله جدی باشد، در ایران با توجه به ماهیت حکومت و ویژگی های دولت مردان و کارکردهای نظام این مسئله منتفی است اگر چه در میان مردم به دلیل پویایی جامعه و شرایط و اقضائات ایران، انتظار است از سوی مردم نسبت به حکومت و دولت مردان مطرح است که مسئولین درصدد براوردن آنها تلاش خود را مضاعف نموده اند. 5- سابقه منفی امریکا و انگلیس امریکا و انگلیس و بلکه غرب با توجه به حضور طولانی در جوامع اسلامی از چند قرن به این طرف و به خصوص دهه های اخیر دارای سابقه بسیار منفی در میان مسلمانان و نیز ملت مسلمان ایران هستند. تاریخ ملل اسلامی و جوامع مسلمان پر است از جنایت ها و سیاست هایی بر علیه اسلام و مسلمین و محیط اسلامی آزمایشگاهی بزرگ و متنوع از نقش ها و کارکردها و اقدامات خصمانه غرب و امریکا می باشد و در تمامی امتحانات آنها مردود شده اند. در ذهنیت مردم مسلمان ایران از امریکا تصویری جز دشمنی، فریب کاری، جنایت، دست اندازی به منابع ایران، غارت و قتل و جنگ و کشتار و اقدامات علیه امنیت و منافع و ارمان های خود و همراهی و حمایت از دشنان مردم ایران وجود ندارد و لذا مردم ایران به چنین دولت هایی اعتماد نداشته و تمامی اقدامات و مواضع و تلاش های انها را با دید و تردید و شکست بلکه از روی خصومت با ایران ارزیابی می نماید. 6- فقدان وحدت در همراهان داخلی پروژه فروپاشی از درون با توجه به ویژگی ها و سوابق جریانات فکری و سیاسی مخالف و معارض داخلی ایران، طیف هایی که تاکنون با پروژه تغییر از درون همراهی نموده اند. از تفرق در مبانی، آرمان و اهداف اساسی و وحدت استراتژیک برخوردار بوده، علاوه بر آن حمایت غرب از این گروه ها و جریانات سیاسی موجب شده تا قدرت بسیج کنندگی خود را با توجه به تنفر آحاد ملت ایران از غرب از دست دهند. و در نتیجه برای آنها وضعیت، بسیار شکننده و بدون دستاورد و در اکثر مواقع همراهی این گروه ها با غرب، موجب از دست رفتن پایگاه اجتماعی آنان و منجر به رسوایی فوق العاده در میان جامعه و اختلاف شدید در میان آنها گردیده است. بنابراین، با توجه به سوابق منفی بسیاری از گروه های همسو با پروژه تغییر در جامعه و وجود اقدامات منفی در طول حضور سیاسی بخش زیادی از این جریانات و گروه ها و نیز همراه شدن گروه های اپوزیسیون و ضدانقلاب ایران در خارج از کشور، این گروه ها و جریانات در جامعه ایران از اعتبار لازم و نفوذ مناسب برای پیگیری سیاست های تغییر ساختار سیاسی را به روش«انقلاب رنگی» را ندارند و لذا به عنوان یکی از متغیرهای منفی در پروژه تغییر عمل نمودند.
نتیجه گیری: انقلاب رنگی یا انقلاب مخملی(velvet revolution) نوعی دگرگونی بدون خونریزی و یا برانداری به روش غیر خشنونت آمیز( براندازی نرم) است. نکتهاي که توجه مضاعف به این موضوع را فراهم ساخته است، مربوط به تلاشي است که براي تبديل آن به الگوي تغيير ساختار سياسي در کشورهاي در حال گذار، مخالف و معارض توسط غرب به ویژه آمریکا صورت مي گيرد. این تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» در دوره ۶ هفتهای ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ در چکسلواکی و برای نخستین بار توسط «واسلاو هاول» رئیس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان کشور بود، آغاز می شود. بر سر زبانها انداخته، به نحوي که بخش عمدهاي از تحولات سياسي سالهاي بعد در حوزه شوروي سابق و از جمله در آسياي مرکزي و قفقاز را تحت تاثیر خود قرار داده است. و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیرهای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰) ، گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین(۲۰۰۴) و قرقیزستان(۲۰۰۵) ادامه مییابد. در چارچوب همين مفاهيم و آثار و پيامدهاي آن، در این نوشتار پدیده« انقلاب های رنگین» مورد توجه و بررسي قرار گرفت. مفهوم، ابعاد و ماهیت آن به ویژه امکان کاربرد این مدل در براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط غرب بررسی گردید. و نتجه گیری شد؛ اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگی» برای جوامعی با خصوصیات خاص از حیث فرهنگی و مختصات جامعه و شرایط حکومت و حاکمان است، که آن جوامع با وضعیت و شرایط جامعه ایران و جمهوری اسلامی بسیار متفاوت است و تنها می تواند در صورت پیاده سازی مشکلاتی را فراهم کند. وقتي به تاريخ ايران به خصوص دهههاي اخير نگاه كنيم، ايرانيها همواره بيگانه ستيز و به ویژه غربستيز بودهاند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در يك موضوع مطرح شده است، ايراني ها با آن مخالفت كرده اند. انقلابهاي رنگين اساسا غربي هستند و اگر از اين ويژگي تهي شوند، هيچ خاصيت ديگري ندارند و به همين علت، با توجه به ویژگی غرب ستیزی ایرانی ها، مدل انقلاب رنگی در ايران قابل تحقق نيست. نقص مدل و الگو، وجود رهبری بصیر و هوشیار، پشتوانه اجتماعی نظام، رابطه دولت و ملت در ایران ، سابقه منفی امریکا و انگلیس در ذهن مردم ایران و فقدان وحدت در همراهان داخلی پروژه فروپاشی از درون را به عنوان دلائل ناکارآمدی این مدل در ایران برای براندازی معرفی نمودیم. منابع
2. کولایی، الهه « افسانه انقلابهای رنگی » موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران،1383 3. خبرگزاری فارس« مشروح نشست خبري مازيار بهاري خبرنگار شبكه 4 انگليس» تهران،1388 4. عبدالله خاني، رويكردها و طرحهاي آمريكايي درباره ايران، توسعه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر ايران، تهران، 1385
7. شارپ، جین« از ديكتاتوري تا دموكراسی- From Dictatorship to Democracy » مترجم خبرگزاری فارس، تهران،1388
و ساير منابع براي اطلاع بيشتر
[1] Soft War [2] golobalization [3] Committee on the Present danger(CPD) [4] The Hover institute [5] Internal disintergration [6] National Endowment for Democracy (NED) [7] Foundation for Defence of Democracies نظرات شما عزیزان: برچسبها: [ یک شنبه 7 دی 1393برچسب:انقلاب مخملی, براندازی نرم و مبارزه غیر خشونت آمیز,بنیاد سوروس,انقلاب گل رز,انقلاب لاله ای,رهبر,آمریکا,اسرائیل,انقلاب نارنجی, ] [ 7:32 ] [ عزت اله محسنی پور ]
|
فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |